وبلاگ - آخرین اخبار

استراتژیک فکر کردن چگونه است و راه های مختلف آن چیست؟

استراتژیک فکر کردن

استراتژیک فکر کردن چگونه است و راه های مختلف آن چیست؟

اگر می خواهی استراتژیک فکر کردن را تجربه کتی و اگر می خواهی توان تدوین کردن و اجرای برنامه هایی را داشته باشی

که تو را به هدف برساند به این رهنمودها از دل و جان گوش کن:

برای استراتژیک فکر کردن ،مسئله را خرد کن

بنیان گذار کریستال کاتدرال: زندگانی در کل دشوار و در جز مانند آب خوردن است.

نخستین گام در تفکر استراتژیک، تجزیه مسئله به اجزای کوچک و بخشهای قابل کنترل است.

به این ترتیب می توانیم بر آن ها به شیوه ای اثر بخش تمرکز کنیم.

مهم انجام این کار است نه روش آن.

ممکن است موضوعی را برا اساس تخصص خرد کنیم.

این روش هنری فورد بود. او خط مونتاژ خودرو را با این روش ابداع کرد.

فورد می گفت: هیچ کاری سخت نیست به شرط اینکه آن را به کارهای کوچک تر قسمت کنیم.

می توان کارها را بر اساس وقت تقسیم کرد، هر عنوان و هر موضوع در زمانی خاص.

انتخاب روش خرد کردن موضوع با ماست و می توانیم طبق روش های زیر رفتار کنیم:

خرد کردن موضوع بر اساس تخصص، جدول زمانی، مسئولیت، هدف و یا روشهای دیگر.

اصل مسئله، تجزیه و تفکیک موضوع است.

از هر یک میلیون نفر فقط یک نفر می تواند همه مسائل را در ذهن خود نگه دارد و با تفکر استراتژیک برنامه های سالم و جان دار تهیه کند.

پیش از آن که بپرسی چطور بپرس چرا؟

بیشتر مردم وقتی برای حل کردن مشکلی یا تدوین برنامه برای رسیدن به هدفی شروع به استراتژیک فکر کردن می کنند،

غالبا دچار خطای شتاب می شوند و می خواهند بی درنگ روش انجام کار را معلوم کنند.

آنها باید به جای این که دنبار چگونگی انجام کار باشند دنبال چرایی انجام کار بروند.

متفکران قابل اعتماد در امور استراتژیک همیشه می دانند باید وقت خود را صرف کار کردن و پروراندن نقاط قوت کنند

مگر آنکه مشغول اصلاح و پرورش زمینه باشند که محتاج پرورش است.

با پرسش از چرایی مسئله می توان درباره همه دلایل تصمیم فکر کرد.

این پرسش ذهن ما را به روی ممکنات و فرصت ها باز می کند.

بزرگی یا کوچکی فرصت، معمولا میزان منابع و کار لازم را معلوم می کند.

فرصتهای بزرگ تصمیمهای بزرگ می خواهد واگر شتابزده به چگونگی انجام کار بپردازیم چه بسا فرصت را از دست می دهیم.

مسائل و هدف های واقعی را بشناس

نویسنده کتاب کسب و کار زندگی: پیش از حل هر مسئله ابتدا باید آن را به طور مشخص تعریف کرد.

همیشه مشکل، شناختن مسئله است.

به نظر من بیشتر مردم برای پیدا کردن راه حل دست پاچه اند، در نتیجه مسئله اشتباهی و بی مورد را حل می کنند.

با طرح پرسشهای کنجکاوانه و کاوش گرایانه و پیدا کردن مسائل واقعی.

با به چالش کشیدن همه مفروضات با گرداوری اطلاعات حتا بعد از شناسایی مسئله، می توان از این لغزش دوری کرد.

کار را با این پرسش شروع کن: چه چیز دیگری ممکن است مسئله واقعی باشد؟

باید از پیشداوری بپرهیزی. پیشداوری بیش از هر عامل دیگر قضاوت را کدر می کند.

جک ولش : استراتژی در درجه اول عبارت است از تعیین جای خویش در دنیای کنونی، نه جایی که دوست داری باشی یا دوست می داری بروی

و در مرحله بعد عبارت است از تلاش برای شناخت جایگاه خود در پنج سال بعد

و در مرحله ی آخر عبارت است از تعیین فرصتهای واقع بینانه برای رفت از این جا به آن جا.

بخش بزرگی از نبرد عبارت است از کشف موفقیت و هدفها. وقتی مسائل واقعی شناخته شد، م

عمولا به سادگی می توان آن ها را حل کرد.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید ؟
در گفتگو ها شرکت کنید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.