وبلاگ - آخرین اخبار

اصول تفكر سيستمي بخش 2

اصول تفكر سيستمي

اصول تفكر سيستمي

اصول تفکر سیستمی که در قسمت قبل به آن  اشاره شد.

در این قسمت نیز به بخش دیگری از روشهای تفکر سیستمی اشاره می گردد.

دریافتن الگوی تغییرات به جای تمرکز بر روی وقایع 

تمرکز بر وقایع

تمرکز بر وقایع، یکی دیگر از موانع یادگیری و اصول تفکر سیستمی است . ما زندگی را به صورت مجموعه ای از اتفاقات می دانیم و برای هر اتفاق نیز یک دلیل روشن و واضح ارائه می نماییم. ما معمولا عادت داريم فقط تغييرات ناگهاني محيط و سيستم را درک نماييم و از درک تغييرات تدريجي عاجزيم .

اصول تفكر سيستمي

نکته مهم

نکته مهم این است که امروزه اصلی ترین تهدیدها که متوجه بقاء سازمانها و جوامع هستند، نتیجه فرایندهای آرام و تدریجی هستند و نه وقایع ناگهانی.

مسابقه تسلیحاتی، معضلات محیط زیست، عدم کفایت نظام تعلیم و تربیت عمومی و کاهش کیفیت محصولات در مقایسه با محصولات رقبا، همگی عواملی هستند که به صورتی آرام و تدریجی عمل می نمایند.

داستان قورباغه پخته

براي تشريح اين نکته، داستان قورباغه پخته را ذکر مي کنند . طبق اين داستان اگر يک قورباغه را در آب داغ بياندازيد، فورا عکس العمل نشان داده و خود را از داخل آب داغ به بيرون پرتاب و نجات مي دهد . ولي اگر او را در آب خنک انداخته و به تدريج گرم و داغ نماييد، قورباغه در آب مي ماند و همچنان که آب گرم تر مي شود، بدن قورباغه نيز شل تر مي شود و در نهايت نيز در آب داغ خواهد مرد .

چون ساختار درونی قورباغه به نحوی است که خطر را تنها در مواردی که اتفاقی ناگهانی در محیط اطرافش رخ می دهد، تشخیص می دهد و نه در مواردی که خطر به صورتی آرام و تدریجی گسترش می یابد.

مثال

به عنوان مثال اگر پدری به خاطر فقر، فرزندش را به قتل برساند، شدیدا مورد توجه رسانه ها قرار گرفته و تحلیل می شود اما اگر هزاران و حتی میلیونها نفر به دلیل مشکلات اقتصادی و استرس های ناشی از آن، در واقع دچار مرگ تدریجی شوند،  چندان مورد توجه قرار نمی گیرد.

تمرکز بر وقایع

تمرکز بر وقایع فقط در مورد وقایع منفی نیست و وقایع مثبت را نیز شامل می گردد. به عنوان مثال گاهی در مورد دگرگونی سازمانها چنان صحبت می شود که گویی دستاوردهای سازمانها حاصل یک عمل تنها، یک نوآوری بی نظیر، یک خوش شانسی یا یک انقلاب مجرد است.

در حالی که دستاوردهای بزرگ، حاصل فرایندی گام به گام، پله به پله، تصمیم بعد تصمیم و کار پشت کار هستند.

مثال

در کتاب بهتر از خوب مثالی دارد: تخم مرغی در گوشه ای قرار دارد . کسی به آن اعتنا نمی کند تا یک روز که پوست آن می ترکد و جوجه ای از آن سر در می آورد. همه روزنامه ها و مجله های معتبر واقعه را چنین تفسیر می کنند :

تحول حیرت آور در تخم مرغ! تبدیل تخم مرغ به جوجه!  انقلاب چشمگیر تخم مرغ! تو گویی تخم مرغ بیچاره یک شبه متحول شده و خود را به جوجه تبدیل کرده است . اما از دید جوجه داستان از چه قرار است؟ ماجرا به کلی متفاوت است . در حالی که جهان بیرون، وجود این تخم مرغ آرام را نادیده گرفته بود، جوجه درون آن در حال تکامل، رشد و پرورش بود.

از دید جوجه ترکاندن پوست تخم مرغ تنها یک مرحله از یک رشته مراحلی است که به آن لحظه موعود ختم می شود. برخی شرکتها با جنجال و هیاهو، دنبال یک عمل سرنوشت ساز و یک لحظه جادویی هستند و نتیجه ای جز ناامیدی و سرخوردگی به دست نمی آورند و بنابراین مرتبا جهت عوض می کنند و دچار دور باطل می گردند.

تمرکز بر روی وقایع منجر به توضیح واقعه می شود

مثلا وقتی می شنویم که امروز ارزش سهام کارخانه ها در معاملات کاهش یافته است، آن را به علت بالا بودن نرخ بهره اعلام شده از سوی بانک مرکزی می دانیم. ممکن است این تفاسیر به خودی خود نیز نادرست نباشند. اما ما را از دریافتن الگوی تغییرات درازمدت که در پشت اتفاق مزبور نهفته است، محروم می سازد .

طبیعتاً قادر به فهم علت تغییرات بلندمدت نخواهیم بود. ما قادر نخواهیم بود که از سرنوشت قورباغه داستان بالا، اجتناب کنیم، مگر اینکه یاد بگیریم که آهسته تر حرکت کنیم و فرایندهای بطئی که بوجود آورنده بزرگترین مخاطرات هستند را دریابیم

تفکر براساس رابطه علت و معلولي به جاي رابطه همبستگي    

يکي ديگر از موانع تفکر سيستمي. تفکر براساس همبستگي بين عوامل به جاي تفکر بر اساس رابطه علت و معلولي بين آنهاست . به قول ايکاف : يک مثقال ادراک از رابطه علّي، با ارزش تر از خروارها دانش درباره همبستگي (Correlation) است .

دو متغير زماني با يکديگر همبسته اند (correlated) که با يکديگر ميل به کاهش يا افزايش داشته باشند (همبستگي مثبت ) و يا اينکه اگر يکي از آنها افزايش يافت، ديگري کاهش بابد ( همبستگي منفي ).

استرمن

متغيرهايي که با هم مرتبط هستند، لزوماً داراي ارتباط علت و معلولي نيستند . استرمن (sterman)   در اين مورد مثالي دارد : ميزان فروش بستني و نرخ جنايتها داراي همبستگي مثبت اند !! (حجم فروش بستني و نرخ جنايتها در تابستان افزايش و در زمستان کاهش مي يابد . اشتباهي که ممکن است رخ دهد اين است. فروش بستني را علت جنايتها بدانيم . به عنوان يک راه براي کاهش جنايتها، فروش بستني را ممنوع نماييم !! )

ولي واقعيت اين است که افزايش دماي هوا به عنوان علت براي دو عامل فوق مطرح است .

بنابراين اشتباه بين همبستگی و روابط علًي ممکن است به قضاوتها و سياستهاي اشتباه منجر شود .

 

مثلا ممکن است چند شرکت موفق را بررسي و مشاهده کنيم که مدير عامل آنها لباسي گران قيمت مي پوشد . چند شرکت ناموفق را نيز بررسي و مشاهده کنيم که مديران آنها لباس گران قيمت ندارند . سپس نوع لباس مدير را عامل موفقيت شرکتها بدانيم !

مثال ايکاف

ايکاف مثال ديگري دارد . او نقل مي کند که در يک مجله پزشکي، مقاله اي درباره رابطه بين سيگار کشيدن و سرطان چاپ مي شود . در اين مقاله همبستگي بين مصرف سرانه توتون در بيست و يک کشور با سرانه شيوع سرطان ريه مقايسه مي گردد .

داده ها نشان مي دهند که بين اين دو همبستگي بالايي وجود دارد و چنين نتيجه گيري شده که سيگار علت سرطان ريه است . ايکاف مي گويد من همان اطلاعات مصرف سيگار در بيست و يک کشور فوق را مورد استفاده قرار داده و همبستگي آنرا با سرانه شيوع وبا بدست آوردم .

ايکاف مي گويد ” بله مسخره است . ولي در آن صورت روش مورد استفاده در مقاله مربر وط به سيگاو سرطان ريه نيز مسخره خواهد بود .”

البته دنياي واقعي پيچيده تر از مثال هاي فوق است و اشتباه بين همبستگي و روابط علّي، در برخي موارد به سادگي قابل تشخيص نخواهد بود .

باید به دنبال نقاط حساس و مؤثر گشت      

بسیاری معتقدند که تفکر سیستمی، “علم یأس آور جدید” است، زیرا به ما می آموزد که بدیهی ترین راه حلها در بهترین شرایط فقط در کوتاه مدت بهبودی را بوجود می آورد ولی در بلندمدت اوضاع را بدتر می کند. اما این فقط یک طرف قضیه است.

واقعیت تفکر سیستمی

تفکر سیستمی این واقعیت را نیز نشان می دهد که یک اقدام کوچک اگر بخوبی و با قدرت کافی در محل مناسب صورت گیرد، می تواند پیشرفتی قابل ملاحظه و بزرگ در رفتار سیستم خلق کند.

اهرم کاری

علمای سیستم، این قانون را “اهرم کاری” (Leverage ) می نامند. در حل مسائل باید از آنجایی شروع کرد که قانون اهرم کاری، بیشترین اثر را دارد تا بتوان با حداقل سعی و تلاش به پیشرفت و نتیجه ای بزرگ دست یافت.

تنها نکته دشوار در این بین آن است که برای دست اندرکاران سیستم، موضع بیشترین اثر اهرم، ناپیداترین مکان است و همانگونه که قبلا ذکر گردید به هیچ عنوان این موضع الزاما در کنار عوامل و تظاهرات مشکل نمی باشد و باید به دنبال آن به دقت کافی گشت. شاید این همان چیزی است که زندگی را زیبا می کند.

ژوئل دوروسنی

ژوئل دوروسنی در “ده فرمان روش سیستمی” خود، نکته فوق را به عنوان فرمان سوم آورده است: “باید به دنبال نقاط حساس و مؤثر گشت.” با تجزیه و تحلیل سیستمی و شبیه سازی می توان نقاط حساس و مؤثر هر سیستم پیچیده ای را پیدا کرد و با اثر گذاردن روی آنها، کار و سرعت و حرکت سیستم را تندتر و یا کندتر نمود

سیستمهای اجتماعی در برابر سیاستها مقاومت می کنند          

در بسیاری از موارد، تلاش برای حل یک مشکل در یک سیستم اجتماعی، آنرا بدتر می کند. خط مشی ها، اثرات جانبی پیش بینی نشده ایجاد می کنند. تصمیمات ما موجب عکس العمل دیگران می شود که می خواهند توازنی را که ما بر هم زده ایم، برگردانند. فارستر این پدیده ها را “رفتار غیرشهودی سیستمهای اجتماعی” می نامد.

این پویایی ( dynamics ) های پیش بینی نشده، منجر به مقاومت در برابر سیاستها می شود: پاسخ سیستم، مداخله ها را با تأخیر، تضعیف یا شکست مواجه می کند.

جان استرمن

جان استرمن در کتاب معروف خود، مثالی دارد که در آن نرخ تولد در کشور رومانی در اواخر دهه 1960 را مورد توجه قرار می دهد. نرخ تولد (در هر سال برای هر 1000 نفر) در سطح پایینی در حدود 15 تولد برای هر 1000 نفر بود. به دلایل گوناگونی از قبیل غرور ملی و هویت قومی، نرخ پایین تولد به عنوان مشکل بزرگی از سوی دولت دیکتاتوری نیکولا چائوشسکو مورد توجه قرار گرفت.

در این میان، مالیات کم برای خانواده های بزرگ، عامل محرک به شمار می رفت. سقط جنین که به طور آزادانه از سال 1957 از طریق سیستم مراقبت بهداشت دولتی،  برای متقاضیان در دسترس بود، در اکتبر 1966 ممنوع گردید.

نتیجه این سیاستها به سرعت و برجسته خود را نشان داد؛

بدین صورت که نرخ تولد به سرعت به حدود 40 تولد به ازای هر 1000 نفر در هر سال افزایش یافت . با کشورهایی که سریعترین رشد را داشتند، برابری کرد . این سیاست ظاهرا به موفقیت های محسوس و مؤثری دست یافت، ولی ظرف ماههای بعد نرخ زاد و ولد رو به کاهش گذاشت . اواخر 1970، فقط 4 سال بعد از اجرای سیاست، میزان زاد و ولد به زیر 20 تولد به ازای هر 1000 نفر کاهش یافت که نزدیک به سطح نرخها قبل از مداخله و اعمال سیاست بود .

سیستم از طریق روشهایی که رژیم پیش بینی نمی کرد، به مداخله پاسخ داد. مردم رومانی به روش هایی در جهت مقابله با این سیاست دست یافتند. آنها روش های گوناگون کنترل زاد و ولد را اجرا نمودند .  از جمله قرص های ضدبارداری و سایر وسایل جلوگیری از بارداری را به صورت قاچاق از دیگر کشورها وارد کردند .

زنان بیچاره به دنبال روش های زیرزمینی برای سقط جنین رفتند و چنین روش هایی را یافتند. بیشتر این روش ها ناجور و غیربهداشتی بود و منجر به سه برابر شدن میزان مرگ و میرها به علت مسائل ناشی از سقط جنین از 1965 تا 1967 گردید .

بدتر اینکه شمار مرگ نوزادان بین سالهای 1966 و 1967 بیش از 300% افزایش یافت و نرخ مرگ و میر کودکان 20% بالا رفت. در نتیجه این سیاست تقریبا بلافاصله بعد از اجرای آن، کاملا غیرمؤثر بود.

سیاست حکومت مانع کنترل باروری توسط مردم رومانی نشد، بلکه منجر به رنجش و خشم شدید مردم در برابر سیاست های مداخله جویانه رژیم گردید. در سال 1989 وقتی که دیوار برلین فرو ریخت و رژیم های خودکامه اروپای شرقی سرنگون گردیدند، رومانی تنها کشوری بود که در آن، انقلاب مخملی، قهرآمیز بود.

چائوشسکوی منفور و همسرش توسط جوخه های مرگ، اعدام گردیدند و بدن های خونین آنها در حالی که این صحنه ها از تلویزیون ملی پخش می شد، در حیاط کاخ ریاست جمهوری رها شده بود.

قانون ممنوعیت سقط جنین، نخستین قانونی بود که توسط حکومت جدید منسوخ گردید. میزان کم زاد و ولد، باز هم کمتر شد. در اواسط دهه 1990، جمعیت رومانی به دلیل کمتر شدن تولدها از مرگ و میرها، در حال کاهش بود.

کودکان رومانی بزرگترین قربانیان سیاست افزایش جمعیت بودند .

تمرکز بر رویدادها یکی از علل مقاومت در برابر سیاستها است.

جهان بینی رویدادگرا (event-oriented worldview) منجر به اتخاذ رویکرد رویدادگرا (event-oriented approach) در حل مسائل می شود. شکل زیر، چگونگی تلاش ما برای حل مسائل در اغلب موارد را  نشان می دهد.

سیستم در برابر راه حل شما عکس العمل نشان می دهد: وقتی فروش شما افزایش می یابد، رقبا قیمت ها را کاهش می دهند و فروش مجدداً افت می کند.

راه حل دیروز تبدیل به مسئله امروز می شود. ما همچون استاد خیمه شب بازی نیستیم که بر یک سیستم بیرونی اثر بگذاریم. ما درون سیستم قرار داریم.

بازخور وجود دارد:

نتایج اقدامات ما، تعیین کننده وضعیتی هستند که در آینده با آن مواجهیم. وضعیت جدید، ارزیابی ما از مسئله و تصمیمات فردایمان را تغییر می دهد.

اثرات جانبی پیش بینی نشده، بوجود می آیند زیرا ما اغلب چنان عمل می کنیم که گویا علت و معلول، همیشه از نظر زمانی و مکانی به هم متصل اند. در حالی که در سیستمهای پیچیده ای نظیر مراکز شهری، کسب و کارها، جامعه و اکوسیستم، اغلب بین علت و معلول فاصله زمانی و مکانی بسیاری وجود دارد.

به عبارت دیگر

نشانه های بیماری سیستمها و اسباب و علل این بیماریها به لحاظ زمانی و مکانی الزاماً نزدیک هم نیستند. منظور از نشانه ها، علائم و شاخص هایی است که نشان دهنده مسئله و مشکلی در سیستم هستند. مانند اعتیاد به دارو، بیکاری، گرسنگی کودکان، کم شدن سفارش و سود دهی.

اسباب و علل، آن زیرساختی در سیستم است که بیشترین سهم و مسئولیت را در پیدایش نشانه ها و علائم یا به عبارت دیگر مشکل و مسئله سیستم به عهده دارد و اگر شناخته و ادراک شود، می توان از طریق آن، تغییرات بنیادی و پیشرفت واقعی در سیستم را بوجود آورد.

ساختار سیستم بوجود آورنده رفتار آن است 

” افراد مختلف، زمانی که در یک سیستم ثابت قرار می گیرند، نتایج یکسانی از خود بروز می دهند.” نگرش سیستمیک به ما می گوید که برای فهمیدن مشکلات اساسی لازم است که به مسائلی فراتر از اشتباهات فردی و یا بخت و اقبال نامساعد بپردازیم. باید از وقایع و شخصیتها فراتر برویم.

دانلا میدوز

باید به عمق ساختاری پی بریم که اعمال افراد و شرایط را به گونه ای شکل می دهد که رویکردی اتفاق می افتد. دانلا میدوز ( Donella Meadows ) در این باره می گوید: ” نگرش ژرف و متفاوت آن است که پی بریم چگونه سیستم خود بوجود آورنده رفتار خود است.”

متجاوز از یکصد سال پیش این مطلب در بیان یکی از متفکرین سیستمیک نسل قبل به چشم می خورد. در میانه راه کتاب جنگ و صلح، لئو تولستوی داستان خود را درباره ناپلئون و تزار روسیه رها کرده و به بیان علت ناتوانی مورخین در توضیح مسائل می پردازد.

قرن نوزدهم

در پانزده سال اول قرن نوزدهم، منظره حرکت خارق العاده میلیونها نفر در اروپا مشاهده می شود. مردم اشتغالات عادی خود را رها کرده از یک طرف اروپا به سمت دیگر آن می شتافتند و دست به غارت و چپاول می زدند و غالب و مغلوب و کامیاب و نومید می شدند. تمام جریان زندگی برای چند سال دگرگون شد . به صورت یک حرکت و فعالیت اجباری درآمد که نخست رو به ازدیاد و سپس رو به ضعف می رفت.

انسان از خود می پرسد که علت این حرکت چه بود و طبق کدامیک از قوانین انجام گرفت؟ تاریخ نویسان در جواب این سوال برای ما گفتار و کردار چندین نفر را در یکی از عمارات شهر پاریس تشریح می کنند و بدین سخنان و اعمال نام انقلاب می نهند.

سپس مفصلا به شرح زندگی ناپلئون و چند نفر از همفکران یا دشمنان او می پردازند و از نفوذ و تأثیر برخی از ایشان بر مردم، داستانها حکایت می کنند و می گویند: “این است علت پیدایش این حرکت و قوانین آن.”

اما عقل و شعور انسان نه تنها از قبول این توضیح امتناع می کند،  بلکه صراحتا می گوید که این شیوه توضیح و تعبیر و تفسیر صحیح نیست. زیرا در این تفسیر پدیده ضعیفتر به عنوان علت پیدایش پدیده قویتر شناخته شده است، حال آنکه مجموع اراده های بشری هم بوجود آورنده انقلاب و هم موجد ناپلئون بود. فقط مجموع این اراده ها بود که به قبول موجودیت آن دو رضا داد و سپس با نابودی و تباهی آنها موافقت کرد.

تولستوی

تولستوی معتقد است که تنها از طریق تلاش در شناخت “قوانین تاریخ” است که امیدی برای دستیابی به درکی عمیق تر وجود دارد. “قوانین تاریخ” تعبیر تولستوی است از آنچه امروز، ساختار سیستمیک نامیده می شود.

ساختار سیستمیک به معنی ارتباطات درونی و کلیدی عوامل با یکدیگر است، که بر روی رفتار مجموعه در طول زمان اثر می گذارد. نکته بسیار حائز اهمیت این است که زمانی که از لفظ ساختار سیستمیک صحبت به میان می آید، منظور تنها ساختار خارج از وجود تک تک افراد نیست.

طبیعت سیستمهایی که انسانها در آن دخیل هستند، بسیار ظریف و پیچیده است. چرا که “ما” نیز جزئی از ساختار آن هستیم. این مطلب بدان معنی است که ما معمولا قدرت لازم را دارا هستیم تا ساختاری که درون آن فعالیت می کنیم را تغییر دهیم.

فیلیپ زیمباردو

در سال 1973 میلادی روانشناسی به نام فیلیپ زیمباردو، اقدام به تجربه ای نمود که در آن دانشجویان در نقش زندانی و زندانبان در زندانی فرضی که در زیرزمین دانشگاه استنفورد ایجاد شده بود، ظاهر شدند.

آنچه در ابتدا به صورت مقاومتی خفیف در “زندانیان” و رفتاری توام با تکبر در “زندانبانان” آغاز گشته بود، کم کم مبدل به طغیان و سرکشی از یکسو و رفتاری توهین آمیز از سوی دیگر شد. تا آنجا که کم کم نگهبانان شروع به بدرفتاری شدید با “زندانیان” نمودند و گردانندگان آزمایش، نگران از دست دادن کنترل اوضاع شدند.

پس از گذشت شش روز، آزمایش پیش از زمان مقرر به علت افسردگی شدید، گریه های غیرقابل کنترل و نشانه های بروز عدم تعادل روانی در دانشجویان متوقف شد.

در موقعیت های پیچیده، سطوح مختلفی از تبیین وضعیت وجود خواهد داشت. این مطلب در شکل زیر نشان داده شده است.

از بعضی نقطه نظرات، تمامی سطوح مختلف درست هستند و واقعیت را بیان می کنند، اما ثمربخش بودن آنها کاملا متفاوت است. واقعه نگاری “چه کسی چه کاری را انجام داد” منجر به اعمال واکنشی و منفعلانه خواهد شد.

تفسیر بر اساس الگوهای رفتاری، عملکرد انفعالی کوتاه مدت را از بین می برد و حداقل بیان می کند که چگونه در بلندمدت ما می توانیم در مقابل تغییر روندها واکنش نشان دهیم.

سومین سطح تفسیر و تبیین

سومین سطح تفسیر و تبیین، تفسیر ساختاری است که علی رغم اینکه قوی ترین نوع تفسیر است، به مراتب کمتر مورد استفاده قرار می گیرد. در این تفسیر، سوال اصلی و اساسی این است که “چه چیزی بوجود آورنده الگوهای رفتاری بوده است؟”

نمونه استثنایی از یک رئیس دولت که این تفسیر را مورد استفاده قرار داده است،

فرانکلین روزولت

رئیس جمهور آمریکاست. او در نطق رادیویی خود در 12 مارس 1933 میلادی در توضیح علت تعطیل چهار روزه سیستم بانکی آمریکا، از این نوع تفسیر بهره جست.

در آن زمان بحرانی روزولت به آرامی توضیح داد که از نظر ساختاری، سیستم بانکی چگونه فعالیت می کتد. “اجازه دهید که این نکته روشن را مورد تاکید قرار دهم که زمانی که شما پول خود را به صورت سپرده نزد بانک می گذارید، بانک آنرا در گاوصندوق خود قرار نمی دهد.

کاری که بانک انجام می دهد این است که پول شما را به طرق مختلفی از قبیل اعطای وام و اعتبارات، سرمایه گذاری می کند.

به عبارت دیگر بانکها از پول شما برای به حرکت در آوردن چرخ های اقتصادی استفاده می کنند” او همچنین توضیح داد که بانکها چگونه ملزم به نگهداری مبلغی پول به عنوان ذخائر احتیاطی هستند و همچنین بیان کرد که چرا این ذخائر در صورتی که تعداد زیادی از افراد به صورت همزمان اقدام به برداشتن سپرده های خود نمایند، ناکافی خواهد بود.

در نهایت وی توضیحات خود را به این ترتیب کامل نمود که بستن بانکها برای یک دوره چهار روزه جهت برقراری مجدد نظم، ضروری می باشد. بدین ترتیب روزولت موفق شد حمایت عامه مردم را برای یک عمل رادیکالی و در عین حال ضروری جلب نموده و خود را به عنوان فردی برجسته در ارتباطات عمومی مطرح نماید.

اهمیت بالای تفاسیر ساختاری تنها ناشی از آن است که بر علل اساسی رفتارها در سطحی دلالت می کنند که می توان الگوهای رفتاری را تغییر داد . ساختار بوجود آورنده رفتار است و تغییر در ساختار می تواند باعث بروز الگوهای رفتاری متفاوتی شود. بدین معنی تفاسیر ساختاری ذاتا مولد و سازنده هستند.

علاوه براین، از آنجا که ساختار سیستمهایی که انسان در آنها دخیل است، مشتمل بر سیاستهای عملیاتی تصمیم گیران نیز می باشد، تجدید نظر در نحوه تصمیم گیری باعث تغییر ساختار سیستم نیز خواهد شد.

باید به مهلتی که برای دریافت پاسخ ضروری است، توجه نمود (تاخیر سیستمها در پاسخ)

ژوئل دوروسنی این اصل را به عنوان اصل دهم از “ده فرمان روش سیستمی” آورده است. سیستمهای پیچیده، عامل زمان را نیز در سازمان خود در بر می گیرند. هر سیستمی برای پاسخ دادن، و به عبارت دیگر برای انجام کاری که بر عهده دارد، به علت ترکیب آثار حلقه های بازخور و همچنین به سبب مدت زمانی که برای حرکت جریانها و یا متغیرهای ذخائر لازم می باشد، زمان و همت خاصی می گذارد.

بنابراین در بیشتر موارد (و بخصوص در موسسات و سازمانها)، شتابزدگی برای دریافت سریع پاسخ و انجام فوری کار، بی نتیجه است. کار درست این است که ما دینامیک داخلی سیستم را دریابیم و حداقل مهلت و مدتی را که برای دریافت پاسخ و انجام کار ضروری است، در نظر بگیریم.

مسئله آغاز کردن بموقع هر فعالیت – یعنی نه زودتر و نه دیرتر از هنگامی که باید- نکته مهمی است و الا سیستم برای کار و فعالیتی که از آن خواسته شده است واکنش درست نشان نمی دهد .

پنجمین فرمان پیتر سنگه

پیتر سنگه در پنجمین فرمان، اصل فوق را چنین توضیح می دهد: اما از یک عمل نباید غافل شد و آن وجود تأخیر در سیستم است. فاصله زمانی بین عمل شما و تبعات ناشی از آن. تأخیر می تواند شما را به اشتباهات فاحشی در مورد عملکرد سیستم مبتلا سازد و یا آثاری مثبت به بار آورد، اگر بخوبی شناسایی شود و با آن همراهی گردد.

تأخیر مابین اعمال و نتایج آن در تمامی سیستمهای انسانی وجود دارد. ما امروز سرمایه گذاری می کنیم تا در آینده ای دور از ثمرات آن استفاده کنیم. ما امروز شخصی را استخدام می کنیم در حالی که او ممکن است ماهها بعد به ماکزیمم ثمربخشی خود برسد. تخصیص منابع به پروژه ها امروز صورت می گیرد ولی حاصل سالها بعد به دست می آید. اما تأخیر غالباً ناخوشایند است و سیستم را به سمت ناپایداری می برد.

عدم احتساب تأخیر می تواند ناپایداری و حتی فروپاشی سیستم را سبب شود. بخصوص اگر اندازه آن بزرگ باشد. به عنوان مثال اگر فرض کنیم 10 ثانیه طول بکشد تا اثر کم و زیاد کردن میزان جریان آب گرم، بر درجه حرارت آب دوش ظاهر شود، بدیهی است که تنظیم درجه حرارت بسیار دشوارتر از زمانی خواهد بود که این تأخیر مثلا 2 ثانیه باشد.

در تمام طول 10 ثانیه ای که طول می کشد تا اثر افزایش جریان آب گرم بر درجه حرارت آب ظاهر شود، آب سرد است و شما هیچ پاسخی را از سیستم دریافت نمی کنید و تصور می کنید که عمل شما هیچ اثری نداشته است.

بنابراین مجدداً جریان آب گرم را بیشتر می کنید. اما سرانجام وقتی که سیستم شروع به پاسخ می کند، آب جوش بر سر شما روان می گردد. این بار شما بسرعت جریان آب گرم را کم و یا حتی مسدود می کنید و پس از مدتی آب سرد بر روی شما می ریزد.

در این مثال هرچقدر عمل شدیدتر و افراطی تری انجام دهیم، نتیجه مطلوب، دیرتر به دست می آید. این درس بسیار مهمی است که باید در مورد حلقه های تعادلی با تأخیر، همواره به خاطر داشت. عمل افراطی نتیجه ای درست خلاف آنچه به دنبالش هستیم، ببار می آورد.

1 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید ؟
در گفتگو ها شرکت کنید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.