وبلاگ - آخرین اخبار

یازده قانون تفکر سیستمی از دیدگاه پیتر سنگه 1

یازده قانون تفکر سیستمی

تفکر سیستمی راهی برای دیدن دنیا می باشد. در واقع تفکر سیستمی تنها راه جستجو و هدایت یک سیستم پیچیده مانند سیستم آموزشی است. پیتر سنگه قوانینی را پیش روی رهبران قرار داده است و آنها را برای عبور از مسیر سخت آموزش کارمندان راهنمایی می کند. در این مقاله با 11 قانون تفکر سیستمی از دیدگاه پیتر سنگه آشنا می شوید و درمی یابید که چگونه مشارکت گروهی می تواند شما را به مقصدی امن برساند.

مشکلات امروزی از راه حل های سنتی ناشی می شوند

قانون اول تفکر سیستمی پیتر سنگه درباره ی مشکلات و راه حل آنهاست. همه ی ما عاشق حل مسئله هستیم. وقتی آخرین قسمت یک پازل را پیدا می کنیم، تصمیمی می گیریم یا مشکلی را حل می کنیم، در پوست خود نمی گنجیم. اما بسیاری از مشکلاتی که امروزه با آنها سرو کله می زنیم، ناشی از اقداماتی هستند که قبلا به تنهایی یا به صورت گروهی انجام داده ایم. تصمیماتی که امروز می گیریم، مشکلات فردایمان می شوند! راه حل این است که به افراد گروه خود کمک کنیم مشکل را تشخیص بدهند، چارچوب بندی کنند و به طور جمعی برای آن راه حلی پیدا کنند. افراد گروه با دیدگاه ها و نقطه نظرات متفاوت، کمک می کنند تصمیمی بگیریم که اثرات جانبی و ناخواسته ی کمتری داشته باشد.

هرچه بیشتر فشار بیاورید، سیستم شما را بیشتر پس خواهد زد

در زبان تفکر سیستمی پیتر سنگه به این مورد «بازخورد جبرانی» گفته می شود. این مورد را در مکالمات خود، در برنامه های دولت و در کسب و کارها دیده ایم. در مکالمات مان، سعی می کنیم با مخالفت کردن با حرف های طرف مقابل، روی حرف خودمان تأکید کرده باشیم. درصورتی که دقیقا همین فشار ما به آنها انگیزه می دهد بیشتر روی حرف خودشان بمانند. در واقع به آنها کمک می کنیم با قدرت بیشتری با ما مبارزه کنند.

برنامه های اجتماعی نمونه ای از همین موارد هستند که هدف شان بهبود جامعه بوده است، اما شرایط بدتری را ایجاد کرده اند. مثلا دولت شرایط بهبود زندگی را برای منطقه ای از کشور ایجاد می کند. همین موضوع سبب می شود مهاجرت به آن ناحیه بیشتر شود و حاشیه نشینی غیراستاندارد در آن منطقه افزایش یابد. همیشه مراقب کلمه ی «مداخله» باشید. به محض اینکه این کلمه را شنیدید، بدانید معنی اش این است که «فشار زیادی وارد می کنیم» و منتظر نتایجش بنشینید. برای مقابله با این موضوع، اجازه بدهید سیستم خودش راه حل را پیدا کند. مارگارت ویتلی (Margaret Wheatley) در این باره می گوید:

«… یک سیستم زنده، از منافع مشترک تشکیل می شود. همه ی تغییرات، ناشی از تغییر در معنا هستند. هر سیستم زنده آزاد است انتخاب کند که آیا می خواهد تغییر کند یا نه؟ سیستم ها راه حل های خود را دارند.»

یکی از وظایف مدیران و رهبران این است که افراد را به همکاری دعوت کنند و با ایجاد مشارکت جمعی، محیط امنی را به وجود بیاورند که ایده ها در آن رشد کنند.

رفتار قبل از اینکه بدتر شود، بهتر می شود

بهترین راه برای ترسیم این مفهوم، توضیح کارتونی از آرنی لِوین (arnie Levin) است. این کارتون مردی را نشان می دهد که در بین دومینوهایی قرار دارد که به شکل دایره چیده شده اند. او دومینوی جلویی اش را هل می دهد. از لحظه ای که دومینوها شروع به ریختن می کنند، آزادی احساس می شود چون فشار از روی مرد، به دومینوی بعدی منتقل شده است. اما نکته ی مهم این است که دومینوها روی هم می ریزند و درنهایت آخرین دومینو روی مرد می افتد و او را له می کند. این مثال استعاره از آن است که مشکل درنهایت به خودِ مدیریت برمی گردد.

پیتر سنگه معتقد است که همین مسئله در سازمان هایی که به جای حل مشکل، بیشتر درگیر کنترل تأثیرات آن هستند نیز اتفاق می افتد. مشارکت با ذینفعان برای حل مسئله، می تواند این دغدغه را حل کند. به شرط اینکه محیط سالمی برای تعامل وجود داشته باشد و تعصب را کاهش بدهد. به این ترتیب ایده ها و راه حل های بالقوه ای ورای سیاست ها و شخصیت ها شکل می گیرد.

همه ی مشکلات با یک راهکار حل نمی شوند

کاپلان (Kaplan) این قانون را «قانون ابزار» نام نهاده است. او می گوید: «به پسربچه ای یک چکش بدهید، آن وقت آن بچه با هرچه مواجه شود، فکر می کند نیاز به کوبیدن دارد!» درک این قانون خیلی راحت است. وقتی راه حلی یک بار به نتیجه می رسد، دوست داریم دوباره از آن استفاده کنیم. این اتفاق زمانی می افتد که می خواهیم بهترین روش ها را برای حل مسائل پیچیده به کار ببریم. مشارکت با اعضای گروه تان به شما کمک می کند به دیدگاه های غنی تری دست پیدا کنید و ابزارهای متنوع تری برای حل مشکل پیدا کنید.

مصرف دارو ممکن است بدتر از بیماری باشد

این قانون «انتقال بار مسئولیت» نام دارد. ممکن است از مقایسه ی این قانون با قانون شماره 2 (هرچه بیشتر فشار بیاورید، سیستم شما را بیشتر پس خواهد زد) گیج شوید. ولی این دو قانون با هم متفاوتند و ممکن است در یک لحظه هردوی آنها رخ بدهند. دارو در این مورد، مداخله ای است که افراد را توانمند می کند و این نوع مداخله اعتیادآور است. پیتر سنگه می گوید: «هرچه تکیه بر مداخله بیشتر شود، قدرت سیستم برای خوددرمانی کمتر می شود.» این قضیه مانند این است که بخواهید به کسی ماهی بدهید یا ماهیگیری را یادش بدهید.

اگر معتقدید مداخله لازم است، باید مطمئن شوید این مداخله با وابستگی ای که ایجاد می کند، کل سیستم را ضعیف نمی کند. مثلا آموزش همگانی فشار آموزش کودکان را از دوش والدین برداشته است. اما مشارکت ذی نفعان در پیدا کردن مشکل و ارائه ی راه حل برای آن، بار مسئولیت را از یک بخش خاص بر می دارد و در کل شرکت پخش می کند.

https://salehmokhtari.com/یازده-قانون-تفکر…از-دیدگاه-پیتر-2/

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید ؟
در گفتگو ها شرکت کنید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.