با عاقبت اندیشی می توان به نتیجه رسید.
بنابراین به طور طبیعی هر برنامه ای که از دل این تفکر درآید باید بی واسطه با هدف مرتبط باشد.
منظور از هر برنامه فقط یک برنامه است و نمی توان از دل این تفکر دو یا چند برنامه را بیرون کشید که رابطه مستفیم با هدف داشته باشد.
پس از تعیین مقصد و نتیجه مورد نظر برای رسیدن به آن باید راهبردی فراهم آید.
در سازمانها معمولا این راهبرد عبارت است از شناسایی عناصر اصلی وظایفی که باید به درست انجام شود تا هدف دست یافتنی شود.
این کار مسولیت اصلی رهبران است.
در این راهبرد باید حاصل بخشهای یا عناصر اصلی کار را معلوم کنیم.
نکته مهم این است که هر وقت به هدف تک تک بخش ها یا عناصر اصلی رسیده به هدف کل نیز خواهیم رسید.
اگر حاصل جمع هدفهای فرعی اثری در نتیجه واقعی نداشته باشد یا راهبرد ما معیوب و ناقص است یا نتوانسته ایم هدف یا مقصد نهایی را معلوم کنیم.