هدفمندي

هدفمندي

هدفمندي

هدفمندي جزئي از ويژگي هاي هر سيستم است. كليه سيستمهاي طبيعي از روشهاي مختلف در صدد برآورده ساختن اهداف معين شده خود هستند. بعبارت دیگر، هيچ چيز در دنيا به بطلان آفريده نشده است. در طبيعت همه جا تعاون، هماهنگي، تعادل، يكپارچگي و تعامل وجود دارد.

بنابراين همه سیستمها دارای هدف است . در حقیقت سیستم بدون هدف، یک توده از عناصر می باشد. همچنین هر سیستم می تواند دارای چندین هدف و یا سلسله مراتبی از اهدف باشد . هر جزء از سیستم می تواند جزئی از هدف را دنبال کند. همچنين سيستمها مي توانند داراي اهداف آشكار يا پنهان باشند.

برای مثال یک بانک اعلام می کند که هدف بانک رضایت شماست این هدف آشکار بانک است ولی هدف پنهان بانک، سود است.

«محتوای یک سیستم به منظور دستیابی به یک هدف خاص سازماندهي می شود، بعبارتي سیستم ها با هدفشان مشخص می شود، هدف تعیین می کند که چه کاری باید انجام شود و فرآیند هایی را که باید به کار بیافتند مشخص می کند.

هدف به کل سیستم جهت می بخشد و فرآیند هایی را که می باید برای رسیدن به هدف بوجود آید تعیین می کند. ماهیت این فرآیند ها تعیین کننده میزان و نوع اجزایی است که باید به کار برده شود و محتوای سیستم را تشکیل می دهد.»

سیستمهای مکانیکی هدفهای مشخص تری دارند.

بعنوان مثال هدف از ساختن اتومبیل مشخص است که میتوان آن را «جابجائی افراد یا کالاها از نقطه ای به نقطه دیگر» دانست. اما آیا در مورد اهداف اشخاص و یا سازمانها و نهادها به همین راحتی میتوان سخن گفت؟

هدف سیستم

در نگاه اول صحبت کردن در مورد هدف سیستم ساده بنظر میرسد، اما با اندکی توضیح خواهیم دید یافتن هدف واقعی سیستم، بویژه سیستم های پیچیده انسانی و اجتماعی و نيز تعيين ميزان دستيابي به هدف کمی دشوار است.

در بسیاری از موارد، اهداف اعلام شده با اهداف واقعی فرق می کند و در برخی از موارد در تعیین هدف و یا وسیله بودن آن دچار اشتباه می شویم.

مي دانيم كه اجزای سیستم در جهت دستیابی به هدف سیستم در حال همکاری و تعامل هستند. حال اگر این اجزا عملکرد مناسبی نداشته باشند چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آیا سیستم اصلی باز هم می تواند به اهدافش بطور کامل دست یابد؟

مثال

یک وسیله مکانیکی مثل اتومبیل را در نظر بگیرید. اگر اجزای این وسیله عملکرد صحیح و مناسب خود را نداشته باشند، و اگر هماهنگی کامل بین اجزای اتومبیل وجود نداشته باشد، اگر تناسبی بین قطعات مختلف اتومبیل نبوده و یا هر قطعه در جای مناسب خودش قرار نگیرد، طبیعتاً سیستم اصلی در دستیابی کامل به اهدافش دچار مشکل خواهد شد.

هماهنگی اجزا با هدف کلی سیستم

در یک سیستم اجتماعی مثل خانواده، تیم ورزشی، سازمان و یا جامعه، افرادی که بعنوان اجزای این سیستمها هستند هر کدام می بایست نقش خاصی در سیستم ایفا نمایند تا موفقیت کلی سیستم بوجود بیاید (یعنی سیستم اصلی به اهدافش برسد). لذا باید عملکرد و اهداف این اجزا (افراد) با هدف کلی سیستم و نقش سایر افراد هم راستا و هماهنگ باشد.

نقش مدیریت

اگر این وحدت جهت و هماهنگی وجود نداشته باشد، اهداف سیستم کلی بطور کامل محقق نخواهد شد. بدیهی است در سیستم های اجتماعی که با افراد ذی شعور و صاحب اختیار و بسیار پیچیده سروکار داریم، هدایت، سازماندهی و مدیریت مناسب افراد و مجموعه مورد نظر بسیار حیاتی است . بنابراین «مدیریت» نقش انکار ناپذیری در موفقیت یا شکست سیستم خواهد داشت.

سیستم جامعه

اگر جامعه را بعنوان يك سيستم اصلي در نظر بگيريم، سيستم هاي اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي را مي توان بعنوان زيرسيستم هاي آن در نظر گرفت. كه ارتباط متقابل اين اجزا، زمینه تداوم حیات و پويايي جامعه را فراهم میآورد و البته تغييرات در يك بخش، تمامي بخشهاي ديگر را تحت تاثير قرار مي دهد.

زير سيستم ها

اين زير سيستم ها خودشان در قبال زيرسيستمهايشان (اجزايشان)، سيستم هاي اصلي تلقي مي شوند، بعنوان مثال سيستم اقتصادي شامل زير سيستم هايي همچون سياست گذاري، برنامه ريزي، تصميم گيري، آمار و اطلاعات، نظام اجرايي، سيستم مالي و پولي، صنعت، كشاورزي، خدمات، ساختمان و … مي باشد. كه زيرسيستمهاي اقتصادي مي توانند با زير سيستمهاي ساير بخشها در تعامل باشند. لذا در هنگام پرداختن به مفهومي همچون توسعه (بعنوان هدف)، توجه كامل به اين ارتباطات متقابل و هماهنگي و تناسب بين بخشها بسيار ضروري است.

بنظر شما علت اين تاثيرگذاري و تاثيرپذيري چيست؟

با توجه به ارتباط متقابلی که بین اجزای سیستم وجود دارد، عدم تناسب یا ضعف عملکرد یکی از اجزا، عملکرد کلی سیستم را مختل نموده و باعث عدم دستیابی کامل به اهداف مورد نظر خواهد شد (مگر اینکه آن عضو، عضو خنثی باشد یعنی ارتباط متقابل چندانی با سایر اجزای سیستم نداشته باشد).

به عبارت دیگر

بعبارت دیگر اختلال در بخشی از اجزای سیستم، زنجیروار به سایر اجزا و در نتیجه به سیستم اصلی منتقل می گردد. پس بمنظور دستیابی به اهداف سیستم اصلي تناسب، هماهنگی و نظم اجزا بسیار مهم است.

وضعيت تعادلي

تعامل بين اجزاي سيستم به يك «حالت يا هدف نهائي» يا «وضعيت تعادلي» منجر مي شود و فعاليت ها را هدف دار مي كند. در تفكر سيستمي بيشتر از خود بخش‌ها، به تعاملات و ارتباطات متقابل بين اين بخش‌ها توجه مي كنيم.

هدفمندي

مثلاً اگر فعاليت‌هاي هر يك از بخش‌هاي جامعه، يا سيستم اقتصادي و يا سيستمهاي ديگر را نيز درنظر بگيريم، ملاحظه خواهيم كرد كه آن‌ها داراي نوعي تعامل با يكديگرند و مسير حركت همگي آن‌ها در جهت هدف كلي سيستم مي‌باشد.

همين حركت به سوي هدفي واحد وضعيت تعادلي را بين آن‌ها ايجاد مي‌كند، به طوري كه با حفظ اين تعادل، قادربه حركت و تعامل هستند. عكس اين وضعيت نيز صادق است.

ایجاد همسوئی و وحدت

بنابراین فردی که بعنوان مدیر یک مجموعه فعالیت می کند، می بایست به این نکته توجه نماید که ایجاد همسوئی و وحدت جهت بین افراد و نزدیک ساختن اهداف فردی افراد، (همچنین اهداف خودش بعنوان مدیر) به اهداف کلی سازمان و سیستم بسیار ضروری می باشد.

و هر فردی بعنوان دانشجو، دانش آموز، معلم، کارمند و … و یا هر شخصی که اهداف مشخصی در زندگی دارد، می بایست سعی نماید برنامه ها و فعالیت ها و تصمیمات روزمره اش هم راستا، هدفمند و هماهنگ باشد تا به اهداف کلی مورد نظرش دست یابد.

تضاد يا ناهماهنگی بین فعالیتهای روزمره افراد

چنانچه بین فعالیتهای روزمره افراد تضاد يا ناهماهنگی وجود داشته باشد، نتیجتاً اهداف کلی بطور کامل محقق نخواهد شد.

مثلاً فردی که «سلامتی و تندرستی» را بعنوان یکی از اهداف اصلی اش در زندگی برگزیده، می بایست بطور مرتب ورزش نموده و یا فعالیت بدنی مناسبی داشته باشد، تغذیه مناسب داشته و از خوردن و آشامیدن مواد غذائی ناسالم و مضر اجتناب نماید،و دهها مورد دیگر که می بایست مورد توجه این فرد قرار گیرد.

بنابراین

اجزای سیستم می بایست در عین هدفمندی در هماهنگی کامل با یکدیگر باشند تا نتیجه مضاعف مورد نظر (هم افزائی) تحقق یابد. در غیر اینصورت، ناهماهنگی و تضاد بین اجزا، دستيابي به اهداف سیستم اصلی را مختل خواهد کرد.

چنانچه اهداف سیستم را بشناسیم می توانیم با ایجاد هماهنگی بین اجزا و مدیریت مناسب عملیات سیستم، دستیابی به هدف کلی را محقق سازیم. علی ایحال هنگامی که در مورد سیستمهای پیچیده انسانی صحبت می کنیم، موضوع شناسائي، همسوئی و اشتراک هدف اجزا مشکل تر از سایر سیستمها مثل سيستمهاي مکانیکی است.

سئوال

سئوالی که در اینجا پیش می آید، این است که اهداف این سیستمهای اجتماعی چه چیزهائی هستند؟ و یا اهداف اجزای این سیستمها (یعنی انسانها) چه  می باشند؟ و چگونه می توان اینها را هماهنگ و هم جهت ساخت؟

در مورد شناخت اهداف سیستم های اجتماعی مثل سازمانها، ظاهر امر این است، که این سیستمها اهداف مشخصی دارند که در اسناد و مدارکشان (مثل اساسنامه) به آنها اشاره مي شود .

بنابراین اهداف اعلام شده با اهداف واقعی می تواند تفاوت داشته باشد.

حال چگونه می توان به اهداف واقعی افراد و یا سازمانها پی برد؟

در پاسخ باید گفت با بررسی عملکرد واقعی شان و با استفاده از معیارهای عینی می توانیم مسیر حرکت و اهداف واقعی آنها را تشخیص دهیم.

تبديل شاخص هاي كيفي به كمي ما را در شناسائي و ارزيابي بهتر اهداف ياري خواهد نمود. بنابراین برای بررسی عملکرد افراد و سازمانها نیاز به یک سری شاخصها و معیارها داریم تا با  استفاده از این شاخصها بتوانیم عملکرد ها را اندازه گیری نمائیم.

بعبارت ديگر

تعیین و اندازه گیری مقداری کلیه متغیرهایی که در نیل به هدفهای سیستم مؤثرند مي بايست مورد توجه قرار گيرد.

در اینجا ، مطالبی از کتاب نظریه سیستمها (تالیف چرچمن، ترجمه اصلاني) در ارتباط با موضوع هدف ارائه می گردد:

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید ؟
در گفتگو ها شرکت کنید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.