اهم فضائل فکری
1-باید کنجکاوی کودکانه خود را تا بزرگسالی حفظ کند. در کودکی در مورد همه چیز سوال می کنیم تا جایی که بزرگسالان عاجزند؛ هم گاهی در پاسخ و هم در این که در مورد همه چیز، در ذهن ما ،می تواند سوال ایجاد شود. بچه به شدت کنجکاو است نه فقط می داند که نمی داند ،بلکه می خواهد که بداند. اما در بزرگسالی می داند که نمی داند اما رضا می دهد که نداند ؛ اما کودک از ندانستن رنج می برد. به نظر ارسطو کسانی که روش تفکر درست دارند تا آخر عمر همه چیز برایشان سوال است. برای روش درست فکر کردن باید هم کنجکاوی کودکانه را زنده نگه داشت و هم آن را پرورش داد.مخصوصا کنجکاوی در مورد اموری که یا با آنها انس نداریم یا به آنها عادت نداریم ؛ از نظر ارسطو یعنی اگر چنین پدیده هایی در زندگی ما پیدا شد و ما از آنها بدون کنجکاوی گذشتیم با درست اندیشیدن آشنا نیستیم. باید نسبت به پدیده های عجیب واکنش بیشتری هم نشان داد ، زیرا ممکن است نقصی در ما هست که به نظرمان آن پدیده عجیب آمده است. نفس عجیب به نظر رسیدن پدیده ، نشان دهنده مشکلی در فکر هست. مثال آن ماهیگیری است که با توری که شبکه های آن با فاصله ها پنج سانتی متری بود. او بعد از عمری ماهیگیری می گفت که در این دریا ، ماهی کوچکتر از پنج در پنج وجود ندارد. برایش شگفت انگیز بود که چرا ماهی از همان اول هم که دنیا می آید از این اندازه بزرگتر است. اگر دنبال این چیز عجیب رفته بود متوجه می شد که تورش دارای شبکه های بزرگ هست و به خاطر این ماهی های کوچکتر از این سایز از تور او عبور می کنند. ما نیز اگر دنبال چیزهایی که برایمان عجیب هستند برویم پی می بریم که فکرمان مشکل دارد که برایمان عجیب است.
2- داشتن عطش نسبت به فهم ادله سخنان مخالفان خود. معمولا ما دنبال موافقان رای خود می گردیم. باید بفهمیم که چرا برخی انسان ها رای مخالف نظرمان را اتخاذ کردند. در حالی که همان طمانینه و سکون و آرامشی که من با داشتن این رای پیدا کردم آنها نسبت به رای خود دارند. به تعبیری ، به پستوی فکری همه مخالفان خود سرک بکشیم. کسانی که درست می اندیشند به دنبال مخالفان خود می گردند.
3- ضابطه های شسته و رفته و مشخص در مورد جهان را قبول ندارند. همیشه باید بدانیم در جهان ایهام ها و ابهام های فراوان وجود دارد. به هر تقسیم بندی معین و مشخصی حساسیت دارند. اما اهل جزم و جمود، دنبال ضابطه های واضح و روشن می گردند و می گویند که یا انسان ها ، این گونه اند یا آن گونه. سرنوشت این دسته این است و آن ها آن. همه چیز دسته بندی و کشو بندی شده است. اما ارسطو معتقد بود که روش درست اندیشیدن این است که بدانید جهان خیلی پیچیده تر از این است و پر ابهام تر و پر ایهام تر است از این که بتوان با حرف های جدول بندی شده و دارای حد و مرز آن را تعریف کرد. اتفاقا نسبت به این ها باید بدگمان بود ، چون این قدر شسته و رفته نیست. پذیرفتن پیچیدگی جهان و اینکه ضابطه دقیق ندارد ویژگی درست اندیشان است. اگر این را قبول کنیم می توانیم به راه هایی دست یابیم که هرگز کسانی که جهان را در چارچوب خاصی تصویر کردند به آن نمی رسند.
4-کسانی که درست می اندیشند وقتی هم که شک و بی یقینی دارند باز می توانند تصمیمات درست اتخاذ کنند. زیرا خیلی امور مورد قطع و یقین نیستند. در فضای بی یقینی و فضای شک بر انگیز انسان درست اندیش راهی را در پیش می گیرد که اگر یک طرف شک درست آمد راه حلش ناموفق نباشد و نسبت به طرف دیگر شک هم همین طور باشد. نسبت به دو طرف شک طوری راه حل خود را دنبال می کنند که هر کدام راست درآمد زیان نکنند یا زیان کمی داشته باشند.
5-احترام طراز اول قائل شدن برای عقلانیت. انسان درست اندیش برای استدلال احترام قائل است نه برای چیز دیگری. تمام حرمت خودش را و احترام درونی خودشان را برای استدلال ها صرف می کند سخن مستدل را از هر کسی می پذیرد.
6-انسان درست اندیش می داند که عقل البته محدودیت های خودش را دارد. اگر نداند عقلانیت دیواره ها و محدودیت و کارکرد خاص خود را دارد مثل کسی است که از چکش همه کاری می خواهد برآید. کارهایی از چاقو بر می آید که از چکش بر نمی آید. احترام به عقلانیت به این معنا نیست که عقل مرز ندارد.
7-زنده نگه داشتن قوه نقادی ویژگی دیگر است. یعنی هر کسی هر سخنی بگوید به خود اجازه می دهند او را نقد کنند. نقد تشخیص نقاط قوت و نقاط ضعف است. این غیر از انتقاد است. هیچوقت قوه نقادی خود را تعطیل نمی کنند. آماده اند که برای شنیدن هر سخنی سرمایه نقادانه خود را نیز وارد میدان کنند.
ویژگى تجربى؛ معنایى که من از تجربى بودن مراد مىکنم در مقابل عقلگرایى قرار نمىگیرد. تجربى بودن به این معنا است که در تفکر مدرن هر چیزى را مىتوان در معرض آزمون قرار داد و نسبت به آن، موضع نقادانه گرفت. انسان مدرن هیچ چیز را فوق آزمون نمىداند و این بدان معنا است که، انسان مدرن هیچ چیز را بىچون و چرا نمىداند. بنابراین مىتوان گفت که، او هیچ چیز را مقدس قلمداد نمىکند، چرا که یکى از ویژگىهاى امر قدسى این است که چون و چراناپذیر است.
6. برابرىطلبى؛ ویژگى ششم که با ویژگى تجربى بودن ارتباط مستقیمى دارد، ویژگى مساواتطلبى است. آنچه از مساواتطلبى مراد مىکنم، آن معناى حقوقى که در حقوق اجتماعى، حقوق سیاسى، حقوق اقتصادى و… وجود دارد، نیست؛ بلکه برابرىطلبى در عالم معرفت مد نظر است. در واقع انسان مدرن ابتدا به ادله توجه دارد سپس به مدعیان و این یعنى جهاننگرى برابرىطلبى در نظام مدرن.
7. فردگرایى؛ معنا و نتیجه فردگرایى این است که در نهایت تحصیل حقوق فرد، مهم است. این به این معناست که، هویتى فوق هویت فردى نمىتواند محل داورى قرار گیرد.
هویتهایى مثل هویت قوم، هویت قبیله، نظام، ملت و… همه بایستى به حقوق فرد ارجاع و تحویل شوند. به همین اعتبار است که جهان مدرن به ادیان و مذاهبى که به هویتهاى جمعى قائل هستند و براى حفظ هویتهاى جمعى تلاش مىکنند اقبال کمترى نشان مىدهند و از ادیانى که فرد را محل توجه خود قرار مىدهند، استقبال بیشترى مىکنند. بدین معنا که انسان مدرن ملاک همه داورىهاى خود را بر درد و رنج انسانها مىگذارد و براى رفع درد و رنج و ایجاد لذت تلاش مىکند.
8. احساسات گرایی؛ از قرن هفدهم به بعد، دیدگاهى که در فلسفه اخلاق روز به روز بیشتر قوت گرفت این بود که: کار درست کارى است که، کمترین درد و رنج و بیشترین لذت را فراهم کند. این دیدگاه، به این جهاننگرى منتهى مىشود که از میان ساحتهاى مختلف انسان، ساحت احساسات و عواطف اهمیت بیشترى دارد و بالمآل هر چیزى که رنج کمتر و لذت بیشتر فراهم مىآورد، درستتر تلقى مىشود. اینکه ملاک داورىهاى اخلاقى برابرى روانشناختى استوار شود عین احساساتگرایى است. درحالىکه ادیان مىگویند بدترین چیز براى انسان، ملامت و لعنت و دورى از قرب الاهى است. در ادبیات دینى، افراد مىخواهند از رحمت خدا دور نیفتند ولو به قیمت آنکه همه درد و رنجها بر آنان عارض شود. البته در مسیحیت، پروتستانها بر این باور بودند که فراخناى این جهانى، نشان رحمت الاهى است؛ درحالىکه کاتولیکها معتقد بودند که، هر که به نزد پروردگار محبوبتر است درد و رنج بیشترى عایدش مىشود و این یکى از موارد اختلاف بین کاتولیکها و پروتستانها بود.
منبع: مجله بازتاب اندیشه / شماره 74
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید ؟در گفتگو ها شرکت کنید!