خود سازماني(خود تعييني)
باس فرضيه اي را مطرح مي کند که رهبران تحول گرا به احتمال بيشتري، به عنوان رهبراني موثرتر و ارضاکننده تر نگريسته مي شوند و اين را با استفاده از پرسشنامه رهبري چند عاملي در سراسر بخش خصوصي و عمومي آزمون کرد. نتايج او نشان مي دهد که رهبران تحول گرا نسبت به رهبران تعامل گرا، روابط بهتري با سرپرستان و پيروان خود برقرار كرده، کمک بيشتري به سازمان مي کنند. به علاوه اينکه او پي برد کارکنان تمايل بيشتري براي اعمال تلاش بيشتر و افزايش استانداردها براي رهبران تحول گرا دارند. تمرکز بر ملاحظات فردي به اين معني است که رهبري تحول گرا منجر به اتخاذ ريسک بيشتر و سطوح بالاي فعاليت کارآفرينانه مي شود. هنگامي که يک شرکت با بازار آشفته روبهرو است، نياز دارد که رهبري تحول گرا در همه سطوح شرکت، گسترش يابد. (Duckett & Macfarlane,2003)
باس مطرح مي کند که رهبران تحولگرا، نسبت به رهبران تعامل گرا، به سطوح بالاتري از موفقيت در محيط کار دسترسي پيدا مي کنند. او اشاره مي کند که رهبران تحول گرا، در مقايسه با رهبران تعاملگرا، بيشتر ارتقا پيدا مي کنند و نتايج مالي بهتري را به وجود ميآورند. او همچنين مشاهده کرد که کارکنان، رهبران تحول گرا را نسبت به رهبران تعامل گرا، راضي کنندهتر و مؤثرتر، رتبه بندي کردهاند. (Mandell & Pherwani,2003)
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید ؟در گفتگو ها شرکت کنید!