انواع رهاشدگی

دو نوع رهاشدگی:

⚀رهاشدگی مبتنی بر وابستگی
⚁رهاشدگی مبتنی بر بی ثباتی یا فقدان

دو نوع رهاشدگی وجود دارد که هرکدام از آنها به دلیل شرایط خاصی در دوران کودکی شکل می گیرند. اگر محیط اوليه در دوران کودکی، سخت حمایتگر باشد و کودک با هیچ چالشی در زندگی مواجه نشود، رهاشدگی مبتنی بر وابستگی در ذهن کودک شکل می گیرد. چنین محیطی، بستری برای شکل گیری تله های زندگی رهاشدگی و وابستگی است. اگر محیط اولیه در دوران کودکی از لحاظ هیجانی کاملا بی ثبات باشد و کودک به هیچ عنوان رنگ ثبات و امنیت را نبیند، در ذهنش رهاشدگی مبتنی بر بی ثباتی یا فقدان، نقش خواهد بست.

 

 

ریشه دلبستگی طرحواره رهاشدگی:

نوزادان ابتدا دست به دامن اعتراض می شوند و اضطراب زیادی را تجربه می کنند. آنها در جستجوی مادرشان بر می آیند. اگر فرد دیگری بخواهد آنها را آرام کند، فایدهای ندارد و تسلی ناپذیر جلوه می کنند. انها سپس به دلیل از دست مادرشان عصبانی می شوند. اما اگر این تلاش ها جواب ندهد و مادر باز نگردد، وضعیت فعلی را می پذیرند و افسرده می شوند. آنها در این مرحله کاملاً مأیوس و ناامید می شوند و در لاک خود می خزند. این نوزادان در مقابل تلاش های دیگران (از جمله پرستاران مهدکودک) بی اعتنایی نشان می دهند. اگر زمان جدایی از مراقب زیاد طولانی نباشد، نوزادان از افسردگی بیرون می آیند و به سایر افراد وابسته می شوند. اگر مادر بر نگردد، نوزاد وارد مرحلهٔ سوم می شود: دل گسستگی. نوزاد با مادرش سرد برخورد می کند، به طرف او نمی رود و انگار نه انگار که مادر بازگشته است. بعد از مدتی نوزاد به وجود مادر واکنش نشان می دهد. احتمالا به سمت مادر می رود. اگر باز هم مادر از حوزهٔ دید او خارج شود، مضطرب میگردد. بالبی سبک دلبستگی این نوزادان را سبک دلبستگی مضطرب نامگذاری کرده بود. بالبی معتقد است که این الگوی سه مرحله ای (اضطراب، ناامیدی و دل گسستگی) جهان شمول است. تمام نوزادان در قبال جدایی از مادرشان همین واکنش ها را نشان می دهند. همچنین این واکنش در حیوانات نیز اتفاق میافتد. این واکنشها مختص نوزادان انسان نیست. جهانشمول بودن این رفتارها ممکن است زمینهٔ بیولوژیکی داشته باشد.
بین فرآیند جدایی که بالبی میگوید (اضطراب، ناامیدی و دل گسستگی) با چرخهٔ رهاشدگی که به آن اشاره کردیم، شباهت هایی وجود دارد. به نظر میرسد برخی از افراد این استعداد خلق وخویی را دارند که در قبال جدایی ها، واکنشهای هیجانی زیادی نشان بدهند. وقتی که جدایی از راه می رسد، اضطراب، خشم و سوگی که تجربه می کنند، عمیق و شدید است. این احساس ها به گونه ای این افراد را از پای در می آورد که نمی توانند خودشان را تسکین دهند و احساس درماندگی و دل گسستگی دست از سرشان برنمی دارد. اگرچه این افراد می توانند برای لحظاتی با پناه بردن به سایر فعالیت ها از درد و رنج جدایی و فراق بکاهند، اما نمی توانند با این فعالیت ها، احساس آرامش و امنیت کنند. چنین افرادی در قبال نشانه های جدایی و فراق، حساسیت زیادی نشان می دهند. اگرچه برخی اوقات ترس از جدایی وادارشان می کند با دیگران وارد رابطهٔ صمیمی شوند. این یکی از ویژگیهای مثبت این دسته از افراد است. اما مشکل اینجاست که نمی توانند تنهایی را تحمل کنند.

 

 

 

 

 

 

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید ؟
در گفتگو ها شرکت کنید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.