نظریات رهبری
در اینجا اشاره ای مختصری به برخی از نظریه در خصوص رهبری پرداخته می شود از جمله؛ نظریه صفات و نظریه های رفتاری و نظریه های اقتضایی و نظریات نوین رهبری
نتیجه:
درنظر گرفتن هم سبک رهبری و هم ویژگی های موقعیت (یا هم ویژگی های زیردستان) به پیش بینی بهتر، کارآمدی و یا ناکارآمدی رهبر کمک می کند. مثلا: افراد با جایگاه درونی از یک رهبر مشارکتی خشنودترند تا افراد با جایگاه مهار برونی
برونگراها از رهبری آمرانه خشنودترند تا درونگراها (به دلیل انگیزش درونی) یا وقتی وظیفه ناساختمند است یک رهبر ساختارمند و آمرانه کارآمدتر است.
نظریه های نوین رهبری
تمرکز بر رهبری استادی و جنبه های سمبولیک و نمادین، ما را از سمت دید گاهای سنتی رهبری به سوی رهبری نوین سوق می دهد. در دهه 1970 نظریه های رفتاری در مورد سبک های رهبری مسلط بودند؛ به عنوان مثال نظریه مسیر- هدف (هاوس و میچل، 1974)، نظریه LMX(گرائن و کاشمن، 1975) و نظریه های تصمیم گیری هنجاری (وروم و یتون، 1973). از آواخر دهه 1980 نظریه های رهبری تحول گرا و فرهمندی به منصه ظهور رسیدند. رهبری نوین بر رویکرد های رهبری فرهمند و تحول گرا و جنبه های مختلف دید گاه مرتبط با آنها تاکید تاکید می ورزد و به علت ایجاد تغییر وتحول در افراد و سازمان ها همراه با افزایش تعهد و عملکرد، حائز اهمیت ویژه است.
بر خلاف نظریه های سنتی سبک های رهبری که بر فرایند های عقلانی تاکید داشتن، سبک های رهبری تحول گرا و فرهمندی بر خلق و خو و ارزش ها تاکید می ورزند. نظریه های جدیدتر بر اهمیت رفتار نمادین و نقش رهبر در مضا بخشیدن به وقایع زیر دستان اذعان دارند. در حقیقت سبک های رهبری تحول گرا و فرهمندی بینش وسیعی را درباره ماهیت رهبری کارآمد فراهم می سازند. نظریه های اصلی رهبری فرهمند توسط وبر(1947) و پالایش سبک های فرهمندی توسط نظریه پردازانی نظیر کانگر (1989)، کانگر و کانن گو(1998 و 1987)، هاس (1977) و باس وهاس (1993) صورت گرفت. نظریه های رهبری تحول گرا توسط نظریه پردازانی نظیر باس (1996 و 1985)، بینس و نانوس (1985)، برنز (1978)، وتیچی و دوانا (1990 و 1986) پیشنهاد شد (علوی، 1386).